باسمه تعالی

نهج البلاغه نیاز امروز جامعه

امروز جامعه ما با مشکلات متعددی روبروست از جمله غارت های نجومی ، دزدی و اختلاس که بعضی آن را  معوقه می نامند و عقب ماندگی بصیرتی خواص و دل بستن به دشمن و... که نسخۀ در مان این مشکلات را امام علی علیه السلام در نهج البلاغه داده اند . آنجا کهر به مسؤول خود هشدار می دهند که دچار اشرافی گری نشود . در حکومت علوی که امام راحل هم پیرو حقیقی این مکتبند مسؤول باید در حد مردم زندگی کند و هر کس که دوست دارد از حلال در رفاه بیشتر باشد باید از مسؤولیت کنار برود . زیرا رفاه زده نمی تواند درد مردم را بفهمد و در راستای حل آن قدم بردارد.پیشنهاد می شود همۀ مردم به ویژه مسؤولان محترم روزی 5 دقیقه این کتاب ارزشمند و شریف را مطالعه نمایند.

برخورد امام علی علیه السلام با اشرافی گری مسؤولان:               نامۀ 3 نهج البلاغه

به امام خبر دادند که شریح بن الحارث، قاضى امام خانه اى به 80 دینار خرید، او را حضار کرده فرمود:

1 .برخورد قاطعانه با خیانت کارگزاران

به من خبر دادند که خانه اى با هشتاد دینار خریده اى، و سندى براى آن نوشته اى، و گواهانى آن را امضا کرده اند. (شریح گفت: آرى اى امیر مؤمنان،  امام علیه السّلام نگاه خشم آلودى به او کرد و فرمود:

 اى شریح به زودى کسى به سراغت مى آید که به نوشته ات نگاه نمى کند، و از گواهانت نمى پرسد، تا تو را از آن خانه بیرون کرده و تنها به قبر بسپارد. اى شریح اندیشه کن که آن خانه را با مال دیگران یا با پول حرام نخریده باشى، که آنگاه خانه دنیا و آخرت را از دست داده اى. ...

-عبرت از گذشتگان

آنان که مال فراوان گرد آورده بر آن افزودند، و آنان که قصرها ساخته، و محکم کارى کردند، طلا کارى کرده، و زینت دادند، فراوان اندوختند، و نگهدارى کردند، و به گمان خود براى فرزندان خود باقى گذاشتند همگى آنان به پاى حسابرسى الهى، و جایگاه پاداش و کیفر رانده مى شوند، آنگاه که فرمان داورى و قضاوت نهایى صادر شود «پس تبهکاران زیان خواهند دید». به این واقعیّت ها عقل گواهى مى دهد هر گاه که از اسارت هواى نفس نجات یافته، و از دنیا پرستى به سلامت بگذرد.

دیروز در فلسطین اشغالی یک زن که عازم نماز جمعه بود و مشکل شنوایی داشت و دستور ایست اشغالگران را نشنیده بود به ضرب گلولۀ صهیونست ها مجروح شد و یک ساعت روی زمین ماند و اجازۀ کمک رسانی به او را ندادند.امام علی علیه السلام: به من خبر رسیده است که بدستور معاویه بشهر انبار شبیخون زده اند و حاکم آنجا را کشته و سواران شما را از حدود آن شهر دور گردانیده اند و یکى از لشگریان آنها بر یک زن مسلمان و یک زن کافره ذمیه وارد شده و خلخال و دست بند و گردن بند و گوشواره هاى او را در آورده است و آن زن بعلت اینکه نمیتوانسته او را از خود دور کند گریه و زارى کرده و از خویشان خود کمک طلبیده است،و دشمنان با غنیمت و دارائى بسیار بشام باز گشته اند،اگر مرد مسلمانى از شنیدن این واقعه در اثر حزن و اندوه بمیرد بر او ملامت نیست بلکه بنزد من هم بمردن سزاوار است.

...خداوند شما را بکشد که دل مرا بسیار چرکین کرده و سینه ام را از خشم آکنده ساختید و در هر نفس جام غم و اندوه را پیاپى جرعه جرعه در گلویم ریختید و بسبب نافرمانى،رأى و تدبیرم را تباه ساختید (خطبه 27 نهج البلاغه)