قرار بود بره خارج ، جوانی بود شیک پوش، یک روز شیخ مرتضی زاهد ایشان را دید و درگوشی چیزی به او گفت . از فرداش دیدند با یک عبای ساده میاد بیرون . آخرش شد آقا فخر تهرانی که امام زمان عج گفته بود از او راضی ام و طبیب آیت الله بهجت بود و با امام زمانش ارتباط هایی داشت و...
یکی از فضلای حوزه علمیۀ قم می گوید: طلبه ای نوجوان بودم ، همراه برادر کوچکتر م از روستای خود به قم آمده بودیم ، به خاطر کمک های پدر و ... از شهریۀ حوزه استفاده نمی کردم، مدتی بعد کمک های پدرم به خاطر مشکلاتی ، کمتر شد. ما به شدت در تنگنا و سختی بودیم روزهای زیادی گذشت و ما با شکم های گرسنه در خلوت برای دست یافتن به احتیاجات و خوراکی های جزیی با دعایی خالص به امام زمان عجل الله فرجه متوسل می شدیم ، تا اینکه دیدیم یک روز در حال توسل در می زنند. آقایی غریبه بود با محاسنی جو گندمی مایل به سفیدی و قیافه ای بسیار مهربان داشت . بعد از سلام و علیک دیدیم کیسه ای در دست دارد که در آن همان خوراکی هایی بود که ما از امام زمان عج طلب کرده بودیم .پیرمرد با یک صفا و لبخندمعنا دار و نافذ گفت: « آدم که از امام زمانش این چیزها را طلب نمی کند... آدم باید از امام زمانش فقط آن حضرت را بخواهد...» آن پیرمرد همان آقا فخر تهرانی بود.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.