🤍 گزیده‌ای از #کتاب_شهدا

💢 نَهی از مُنکر

🔹یک شب خانوادگی به کنار ساحل رفته و نشسته بودیم سر سفره‌ی شام. کمی گذشت که دیدم صالح بلند شد، کفشش را پوشید و بی‌آن‌که چیزی بگوید، از ما فاصله گرفت. ابتدا فکر کردم که رفته است تا چیزی بخرد و بیاورد. معمولاً اگر احساس می‌کرد چیزی کم و کسر است، خودش بلند می‌شد و برای تهیّه‌ی آن اقدام می‌کرد.

▫️چند دقیقه بعد، سر و صدایی به گوشم خورد. برگشتم و پشت سرم را نگاه کردم. دو نفر از خانمها روسری‌شان را برداشته و مشغول رقص بودند که صالح با جدّیّت از آنها خواست از این کارشان دست بردارند.

🔹آن دو هم حرف صالح را گوش دادند؛ اما داشتند غُر می زدند و یکی دوبار هم به صالح توهین کردند. صالح چند لحظه‌ای مکث کرد. وقتی خیالش راحت شد که آن دو دیگر قصد ندارند به حرکت زشت‌شان ادامه بدهند، حرکت کرد و به سمت ما آمد، بی‌آن‌که به توهین‌های آنها اعتنایی کند.

📚 کتاب "عبد صالح"

🎙به روایت: شوهر خواهر شهید

شهیدمدافع‌حرم #عبدالصالح_زارع♥️

هدیه به روح مطهر شهید #صلوات🌷

اَللّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهم 

🇮🇷 #لحظه_ای_باشهدا
@lahzaei_ba_sh