اعتقادی مذهبی

مقالات و مطالب اعتقادی ،مذهبی ،شهدا و...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

معرفی کتاب سلام بر ابراهیم

کتاب سلام بر ابراهیم

 

کتابی خواندنی است که توصیه می کنم خواندن آن را از دست ندهید و حیف است انسان ندانسته از این دنیا بگذرد.

این کتاب که راجع به زندگی و خاطرات شهید ابراهیم هادی تهیه شده، توسط یکی از کاربران به وبسایت دوستی ها معرفی شده است. در ادامه مختصری از داستان های جالب کتاب را با هم میخوانیم.

پهلوانی شجاع، مداحی دلسوخته، معلمی فداکار، کشتی‌گیری قهرمان، رفیقی دلسوز، فرماندهی پر تلاش، استاد تهذیب نفس و انسانی عاشق خدا و… همه این صفات را که جمع کنید، نام زیبای ابراهیم هادی نمایان می شود. سال 55 در مسابقات قهرمانی کشتی آزاد تهران به فینال 74 کیلو رسید. ابراهیم در اوج آمادگی بود. اما آنقدر ضعیف کشتی گرفت تا حریفش قهرمان شود! جایزه مسابقات نقدی بود. فهمیده بود حریفش برای ازدواج به این مبلغ احتیاج دارد

این را بعدها حریف او اقرار کرد. در عملیات مطلع‌الفجر کار سخت شد. ابراهیم شجاعانه رو به سمت دشمن اذان صبح گفت! قلبهای آنان به لرزه در آمد. هجده نفر خودشان را تسلیم کردند! آنها به سپاه اسلام پیوستند. عجیب بود. همگی آن عراقیها چند سال بعد در شلمچه به شهادت رسیدند! او بنده خالص خدا بود. کارهایش برای رضای خدا انجام می­شد. برای همین یکی از عرفای بزرگ او را الگوی اخلاق عملی معرفی کرده بود. شهید گمنامی به او پیغام داد: شهدای گمنام مهمانان ویژه حضرت زهرا(س) در برزخ هستند. برای همین همیشه آرزو می‌کرد گمنام باشد. خدا هم دعایش را مستجاب کرد. او سالهاست در فکه مانده تا خورشیدی باشد برای راهیان نور.

معرفی کتاب های رند عالم سوز و کیمیای محبت

معرفی کتاب های رند عالم سوز و کیمیای محبت

اگر به دنبال علم عاشقی می گردی، این را به ذهن بسپار که اولین کتاب آن سوختن است.

رند عالم سوز؛ روایت سلوک عارفانهبه گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ رند عالم سوز عنوان کتابی است که توسط نشر طوبای محبت در 288 صفحه و به قیمت 8 هزار و 600 تومان در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.

این کتاب که توسط مجید هوشنگی گردآوری شده، شرح شیدایی کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی است و به شرح حال زندگی  این عارف پرداخته است و ما را هرچه بیشتر با زندگی وی آشنا می کند.

بخشی از کتاب:

در همان مدتی که در کربلا زندگی می کردم، چندین موقعیت گناه برایم فراهم شد؛ ولی من از آنها سر باز زدم. زیرا مطمئن بودم که اینها امتحان و فتنه های الهی است و هر گونه لغزشی در آنها کار آدم را می سازد.

 در یکی از آن روزها، چندبار شرایط معصیت فراهم شد، ولی هربار از آنها روی برگرداندم. اما دیگر از خود بی خود شده و به حرم قمر بنی هاشم عیله السلام پناه بردم.در آنجا به حضرت عرض کردم که بنده به خاطر تقرب به شما ، از لذت معصیت چشم پوشی کردم. حضرت نیز در جواب فرمودند گمان نکن که تو با دست خود کاری انجام داده ای! ما تو را نگه داشته ایم و به تو اراده سرباز زدن از گناه را داده ایم ، و الا تو بخودی خود هیچ نیستی.

 

دست ولایت است که ورشکسته هایی مثل ما را نگهداشته است، و الا اگر ما را به خودمان واگذار کنند ، عاقبت، طلحه و زبیر از کار در می آییم.

 

چهل روز گناه نکردم ، هربار وسوسه گناه برایم پیدا می شد به خدا پناه می بردم تا اینکه حدود دو ماه گذشت و دیدم می توانم گناه نکنم ، پس از آن بود که درهای رحمت الهی به رویم باز شد و روز به روز آن چه به من دادند، بیشتر شد که همچنان این تفضلات ادامه دارد.

 سر خلقت و هدف آفرینش ، محبت است. تنها علم عاشقی است که لذت حیات را به آدمی می چشاند. اگر به دنبال علم عاشقی می گردی، این را به ذهن بسپار که اولین کتاب آن سوختن است. خداوند نیز تنها در اوج مصائب و مشکلات است که رخ نشان می دهد و با آن رخ نشان دادنش خستگی را از تن سالک بیرون می آورد.

 خواندن این کتاب برای همه علاقه مندان طریقت اهل بیت (ع) و دوستداران دین مفید است

کتاب کیمیای محبت

در ایام آخر روضه ها  که دارد سفرۀ روضه های امام حسین (علیه السلام) جمع می شود بیشتر دقت داشته باشیم .شیخ رجبعلی خیاط به فرزندش توصیه می کرد: « به یاد داشته باش که همیشه روز آخر روضه ها بروی که حضرت زهرا (سلام الله علیها) تشریف دارند.»  منبع:کتاب کیمیای  یادنامۀ مرحوم شیخ رجبعلی خیاط نوشته آیت الله ری شهری صفحۀ 108


نام کتاب : کتاب کیمیای محبت نویسنده : محمد ری شهری

رجبعلی نکوگویان مشهور به جناب شیخ و شیخ رجبعلی خیاط در سال ۱۲۶۲ هجری خورشیدی، در شهر تهران دیده به جهان گشود. پدرش مشهدی باقر یک کارگر ساده بود. هنگامی‌که رجبعلی دوازده ساله شد پدر از دنیا رفت و رجبعلی را که از خواهر و برادر تنی بی‌بهره بود، تنها گذاشت. شیخ پنج پسر و چهار دختر داشت، که یکی از دخترانش در کودکی از دنیا رفت. جناب شیخ در کار خود بسیار جدی بود و تا آخرین روزهای زندگی تلاش کرد تا از دست رنج خود زندگی‌اش را اداره کند. با این که ارادتمندان وی با دل و جان حاضر بودند زندگی ساده او را اداره کنند، ولی او حاضر به چنین کاری نشد.
جناب شیخ بسیار مهربان، خوش‌رو، خوش اخلاق، متین و مؤدب بود. همیشه دو زانو می نشست، به پشتی تکیه نمی‌کرد، همیشه کمی دور از پشتی می‌نشست. ممکن نبود با کسی دست بدهد و دستش را زودتر از او بکشد. خیلی آرامش داشت. هنگام صحبت اغلب خنده‌رو بود. به‌ندرت عصبانی می‌شد. عصبانیت او وقتی بود که شیطان و نفس سراغ او می‌آمدند.