خیاطی وارد شهر شد و به پادشاه پیشنهادی ویژه داد: بهترین لباس دنیا را برایت می دوزم. این لباس را فقط حلال زاده ها می توانند ببینند. پادشاه با خوشحالی موافقت کرد.

بعداز مدت ها پادشاه نخست وزیر را به دیدن لباس فرستاد. اما وی هر چه نگاه کرد چیزی ندید، از ترس اینکه حرام زاده شناخته شود، به تعریف پرداخت. دیگران نیز چنین کردند.

تا بالاخره نوبت به خود پادشاه رسید البته او هم چیزی ندید و پیش خود گفت معلوم می شود من یکی در میان این همه حلال زاده نیستم! خیاط لباس موهوم را به تن پادشاه راست و درست می کردند و آن بیچاره لخت ایستاده بود و از ترس سخن نمی گفت.

قرار شد جشنی در شهر به پا شود تا پادشاه لباس تازه را بپوشد. مردم نیز با آنکه هیچ کدامشان لباسی بر تن پادشاه نمی دیدند، از ترس تهمت حرامزادگی لباس جدید را به پادشاه تبریک می گفتند.


کودکی از میان مردم فریاد زد این چرا لخت است؟ هرچه مادر بیچاره اش سعی کرد او را از تکرار این حرف منصرف کند نتوانست. کودک دوباره به سماجت گفت: چرا پادشاه لخت است؟ کم کم یکی دو بچه دیگر نیز همین حرف را تکرار کردند و بعضی از تماشاچیان با تردید این حرف را برای هم نقل کردند و دیری نگذشت که جمعیت یکپارچه فریاد زد که «پادشاه لخت است!»


حال سئوال این است که امروزه به کدامین دلیل افرادی حاضر می شوند تا لباس «خیاطان شیاد»، را بر تن کنند؟

امروز بر ماست که به عنوان یک ایرانی مسلمان، رسالت خویش را در ترویج فرهنگ ایرانی-اسلامی و مقابله با تهاجم فرهنگی به بهترین نحو انجام دهیم و از این نترسیم که خیلی ها سکوت اختیار کرده اند و لباس «برهنگی فرهنگی» را در قالب های به ظاهر زیبا و جذاب ، تصدیق  و تبلیغ می کنند. بلکه باید ما رسالت خویش را انجام دهیم و بی هیچ ملاحظه و پروایی حقیقت برهنگی فرهنگی غربزده ها را فریاد زنیم .

http://ziarani1.blog.ir/